ذبح اسماعیل
ابراهیم فرمان یافت تا یگانه فرزند خویش را بدست خود قربانى کند. موضوع قربانى فرزندان در تاریخ مذاهب و عقاید بشرى سابقه بسیار طولانى دارد که در مباحث گذشته به آن اشاره شد. این سنت ضد انسانى و نابخردانه توسط اقدامات ابراهیم نفى و محکوم گردید. آنچه گفته مى شود که ابراهیم در خواب دید که خداوند او را فرمان به ذبح اسماعیل مى دهند، بیانى سمبلیک است که دو جهت اخلاقى - تربیتى خاصى دارد و پیام ویژه اى : ابتدا مى خواهد این سنت غلط را بصورت اساسى نفى کند. سپس درس تربیتى بزرگ ترى مى دهد که باید در راه ایمان و عقیده صحیح و منطقى دست از عزیزترین ارزشها کشید. بنابراین بدیهى است این تعبیر، کاملا مجازى است و اراده حقیقى نشده است ؛ چرا که چنین پندارى نافى مطلق عدالت خداوندى است . و ذات باریتعالى از چنین پندارى بدور است . ابراهیم داستان رؤ یاى خود را براى اسماعیل باز گفت : فرزندم ! در خواب دیدم که تو را دارم سر مى برم . نظرت در این باره چیست ؟ اسماعیل پاسخ مى دهد که : اى پدر به آنچه دستور یافته اى ، عمل کن ، بدان که مرا صابر خواهى یافت . ابراهیم دست بکار شد و کارد بر گلوى اسماعیل نهاد، ولى کارد از بریدن بازماند و هر چه فشار وارد کرد، تاءثیرى نداشت . ابراهیم دریافت که به آزمایشى بزرگ مبتلاست و در آن مؤ فق گردیده است . خداوند ضمن تاءیید رؤ یاى ابراهیم و تحسین صداقت و ایمان او پیام اساسى و هدف مطلوب را چنین اعلام داشت که دیگر این سنت نابخردانه از تاریخ حیات بشر محو باید گردد و به جاى ذبح انسان ، از حیوانات استفاده شود.
قوم نژاد پرست یهود مدعى اند که قربانى ، اسحاق بوده است ، در حالى که منابع تاریخ و قرائن قرآن اسماعیل را تصریح مى کنند
بناى کعبه
ابراهیم فرمان مى یابد که خانه کعبه را بنا کند و اساس خداپرستى را پى ریزى نماید. اسماعیل در کنار پدر به این مهم مى پردازد. خانه کعبه که بناى نخستین آن توسط آدم آغاز شده بود، اینک بدست ابراهیم و اسماعیل تجدید بنا مى گردید. ((حجر الاسود)) سنگ زیر پا یا نردبان ابراهیم بود که براى آراستن دیوارهاى کعبه زیر پاى ابراهیم قرار داشت . این سنگ سیاه آسمانى که اخیرا بر اساس پژوهشهاى زمین شناسان ثابت شد از جنس سنگهاى زمینى نیست و قطعا از کرات دیگر سقوط کرده ، در اطراف تپه اى بود که بناى اولیه کعبه در زیر آن نهفته بود. اسماعیل این سنگ سیاه را به کنار دیوار کعبه آورد تا زیر پاى پدر قرار دهد. آن سنگ در بناى کعبه به یادگار بکار رفت و همچنان جاودانه ماند
فرزندان ابراهیم
نخستین فرزند ابراهیم ، اسماعیل است که مادرش ((هاجر)) مى باشد. اسماعیل مرکب از عربى و غیر عربى است و از ((اسماع )) و ((ئیل )) گرفته شده و به معناى بنده حرف شنو یا بنده شنونده خدا مى باشد. اسماعیل 137 سال زیست و شش ماه پس از مرگ مادرش ((هاجر)) درگذشت . مادر و پسر در ((حجر اسماعیل )) مدفون اند. اسماعیل صاحب فرزندانى بود.
پس از اسماعیل ، ((اسماعیل )) متولد شد که مادرش ((سارا)) بود. کنیه او((ابواسرائیل )) است یعنى بنده خدا عبدالله . اسحاق در هنگام پیرى ابراهیم و سارا بهآنان اعطا شد.
در آن هنگام ابراهیم 120 سال داشت و سارا 96 سال . ((اسحاق )) ریشه عبرى دارد: ((یصحق )) یعنى : ((مى خندد)). در قرآن آمده است که وقتى مژده اسحاق به والدین داده شد، سارا از تعجب خندید.
اسحاق 180 سال زیست و در شهر ((حبرون )) بدرود حیات گفت . او در مغازه مکفلیه مدفون است .
روایات اسلامى متفق اند که ذبیح ابراهیم همان اسماعیل بوده است
زبان ابراهیم
زبان ابراهیم عبرى بوده است . ما در صفحات گذشته در دین موسى از واژه عبرى و وجه تسمیه آن سخن گفتیم . زبان عبرى در یک دوره از حیات بنى اسرائیل رایج بوده است . عربى که زبان اسماعیل و اعقاب او است ، به عبرى زبان اسحاق نزدیک است . عبرى از شعب زبانهاى سامى است و زبان رسمى بنى اسرائیل بوده و مى باشد. کتب مقدسه عهد عتیق به این زبان و خط عبرى نوشته شده است . این خط منشعب از خط فینیقى است . حروف الفباى عبرى در ابتدا شبیه الفباى فنیقى بود و بعدها از الفباى آرامى تقلید کرد. در حال حاضر کتاب مقدس تورات به همان الفباى آرامى نوشته مى شود.
الفباى عبرى - آرامى داراى 22 حرف است .
گفته اند نخستین کسیکه به زبان عبرى سخن گفته ، ابراهیم بوده است . گویا این زبان را هنگامى که از نهر اردن عبور مى کرد، فرا گرفت . نسب شناسان یمن گفته اند اولین کسى که زبان عبرى را اختراع کرد و به آن سخن گفت ، یعرب بن قحطان بوده است
بیت العتیق
کعبه مکرمه از مهم ترین معابد جهان عرب جاهلى بشمار مى رفت . ((کعبه )) خانه مکعب شکلى است که سنگ نخستین آن را آدم کار گذاشته و توسط ابراهیم و اسماعیل تجدید بنا گردید. قرآن به سابقه تاریخى - عقیدتى این بناى مقدس تصریح کرده است و آن را ((بیت الله )) و ((بیت العتیق )) و... نام گذارده است . یک دانشمند یونانى که در قرن دوم میلادى مى زیسته ، از معبدى به نام ((مکورابا)) که نام قدیم مکه است ، یاد کرده است . معلوم مى شود که در زمان هاى بسیار دور، مردم بدوى آن ناحیه از سقوط سنگ سیاه آسمانى به وحشت افتاده بودند و سپس آن را مورد پرستش قرار دادند.
این خانه مقدس پس از ابراهیم ، سالهاى درازى مکان و محل عبادت مردم عرب بوده و آن را احترام فراوان مى کردند.
بعدها عقاید بت پرستى در میان قبائل عرب راه یافت و این مکان مقدس مرکز بتان گردید.
خانه کعبه چند مرتبه در طول تاریخ ویران شده و تجدید بنا گردیده است : در زمان قصى بن کلاب جد ششم پیامبر اسلام که رئیس قبیله قریش بود، کعبه ویران شد. قصى بن کلاب آن را از نو بنا کرد.
بار دوم که ویران شد، در سال 18 یا 28 قبل از بعثت بود که بزرگان قریش تصمیم گرفتند آن را مجددا بسازند. آنان کار ساختمان را آغاز نمودند و دیوار خانه را که کوتاه بود، بلندتر کردند و از تخته پاره هاى یک کشتى متروک رومى که در ساحل دریاى سرخ بود، براى سقف آن استفاده کردند. و چون خواستند حجر الاسود را در جاى آن نصب کنند، میان طوائف قریش اختلاف افتاد. سرانجام رسول اکرم که هنوز به مقام رسالت مبعوث نشده بود و به نام محمد امین شهرت و احترام بسیار داشت ، با تدبیرى خردمندانه به اختلاف و خون ریزى حتمى پایان داد. آن حضرت پیشنهاد کرد که حجر الاسود را در گلیمى نهاده و هر طایفه قسمتى از گلیم را گرفته و نزدیک جایگاه مربوطه آورند. آنگاه رسول اکرم با دست خود، آن سنگ سیاه را کار گذاشت و به اختلاف پایان داد.
یک بار دیگر در زمان حکومت یزید بن معاویه در سال 64 هجرى در جریان درگیرى با عبدالله بن زبیر، کعبه ویران شد. عبدالله بن زبیر کعبه را تجدید بنا کرد. بعد از او در سال 75 هجرى که حجاج بن یوسف ثقفى والى حجاز شد، بناى عبدالله بن زبیر را ویران کرد و دوباره بر اساس بناى قصى بن کلاب آن را تجدید بنا کرد.
بار دیگر در سال 309 هجرى قمرى خانه کعبه بدست قرامطه ویران شد. این فرقه در سال 309 قمرى به اتفاق رئیس خود ابوطالب سلیمان قرمطى حاکم بحرین ، عازم مکه شدند. آنان در روز ترویه به حجاج حمله نموده و به قتل و غارت پرداختند. آنگاه وارد بیت الله شده ، پرده کعبه را قطعه قطعه کرده ، بین یاران خود تقسیم نمودند. حاجیان را کشته ، در چاه زمزم افکندند. حجر الاسود را برداشته ، با خود به بحرین آوردند. در سال 329 هجرى دوباره این سنگ سیاه را با خود به مکه آورده و در جاى اولیه آن نصب نمودند
یکى دیگر از نامهاى ((بیت الله )) مکه است که در قرآن آمده است . شهر ((مکه )) کهن ترین شهرهاى حجاز پیش از اسلام بوده است و میان دو کوه ((ابوقبیس )) و ((قصیقصان )) در دره خشکى قرار دارد. این شهر قبل و بعد از اسلام داراى اهمیت مذهبى و تجارى بسیارى بوده است . در قرآن ((مکه )) و ((بکه )) آمده است . مفسران اسلامى مى گویند که دو لفظ هر دو به یک معنا است . گاهى عرب حرف میم را به باء تلفظ و تبدیل مى کرده است . مثل این که ((لازم )) را ((لازب )) هم گفته اند. برخى گفته اند: ((مکه )) نام شهر است و ((بکه )) نام کعبه مى باشد.
زبان شناسان بر این پنداراند که واژه مکه ریشه ایرانى دارد و لذا گمان کرده اند که ریشه مکه : ((مهگه )) یعنى ((جایگاه ماه )) بوده است .
جغرافى دان یونانى بطلمیوس ((مکه )) را ((مگوبا)) گفته است .
در قرآن و روایات اسلامى از مکه به ام القراى تعبیر شده است .
ریاست مکه پس از فرزندان اسماعیل بدست قوم ((جرحم )) بود. و چون قوم ((خزاعه )) بر تیره جرحمیان غالب شدند، ریاست مکه را بدست گرفتند. پس از خزاعه ، قبیله ((قریش )) ریاست مکه را در دست داشتند. قبیله قریش از فرزندان اسماعیل هستند
قوم عرب
تقسیم بندى قوم عرب
اعراب امروزه در جهان جمعیت چشم گیرى را تشکیل داده اند و 24 کشور اسلامى جهان را بیشتر همین قوم پدید آورده اند که اگر هم از نژاد سامى نباشد، بهر حال زبانشان عربى است .
کمتر زبانى در دنیا وجود دارد که یک طیف بسیار بزرگ را در رابطه با یک زبان در برگیرد.
علماء انسان عرب ، اعراب را به سه دسته تقسیم کرده اند که چند صفحه قبل به آن اشاره شد، و اینک تفضیل آن :
اعراب بطور کلى به سه دسته تقسیم شده اند:
1- عرب بائده .
2- عرب عاربه .
3- عرب مستعربه .
عرب بائده اعرابى بوده اند که منقرض شده و نسل آنان از بین رفته است و گفته شد که قبائل : عاد و ثمود و طسم و جدیس و جرحم از آنان بوده اند که در قرآن کریم به برخى از این اقوام اشاره شده است .
و اما عرب عاربه ، اعراب بومى و خالص را گویند که نسل ایشان هنوز ادامه دارد، مانند: قحطانیان که شاید همان یقطان باشند که در تورات آمده و منسوب به یعرب بن قحطان هستند که در یمن زندگى مى کرده اند.
و اماع عرب مستعربه ، اعرابى را گویند که در اصل عرب نبوده اند و قبول عربیت کرده اند، مانند: عدنانیها که از اولاد اسماعیل فرزند ابراهیم بودند و قبول عربیت کرده و در حجاز ساکن شدند. رسول اکرم اسلام و قبیله قریش از همین نسل مى باشند. اهالى سرزمین حجاز و نجد و یمامه به دو گروه شهرنشین و بیابانگرد تقسیم مى شدند
عمالقه
عمالقه یا عمالیق از اعراب قدیم بائده بودند که در قسمت شمالى حجاز و تهامه زندگى مى کرد و تا شبه جزیره سینا پراکنده بودند. گروهى گفته اند که عمالقه نام تیره اى از عرب بوده که در نزدیکیهاى خلیج عقبه و حدود شمالى آن زندگى مى کردند و نام عمالیق را یهود فلسطین به آنان اطلاق کرده اند. اصل این کلمه در زبان بابلى ((مالیق )) یا ((ماکوت )) و ((مالوق )) بوده است که اهل تورات به آنها اطلاق نموده اند. بعدها این کلمه در زبان عرب به صورت : عمالقه و عمالیق درآمده که آن را بر تیره بزرگى از اعراب بائده اطلاق کرده اند. این اعراب در حدود 25 قرن قبل از میلاد مى زیسته اند. گروهى از اعراب عمالقه به خارج از عربستان ، یعنى به مصر و عراق مهاجرت کرده اند.
محققان معتقدند که تمدن درخشان و بى سابقه حمورابى در عراق ، کار همین عمالقه مهاجر است . این تمدن بزرگ که هنوز از استانداردهاى تمدن معاصر جهان جلوتر است و برترى هاى حقوقى - انسانى بسیارى دارد، از سال 2460 تا 2070 قبل از میلاد در بابل برقرار بوده است . قوم آشور نیز تیره اى از عمالقه عربستان بوده اند که 2000 سال قبل از میلاد در نواحى شمالى بین النهرین سکونت داشتند. دولت آشور که به مدت ده قرن اقتدار بى سابقه اى داشت ، محصول همین تیره از عمالقه است . در اینجا به خواننده گرامى یادآورى مى شود که امام على بن ابیطالب علیه السلام در بیان فلسفه تاریخ به سابقه شگفت این قوم اشاره مى کند، و قدرتهاى زمان و جهان را به عبرت از تاریخ سرنوشت اقوام متمدن گذشته از جمله عمالقه ، دعوت مى فرماید.
گروه دیگرى از عمالقه مهاجر به مصر در سال 2214 قبل از میلاد، از راه دریاى احمر وارد مصر شدند. در ابتدا به مصر سفلى قدم گذاشتند و بعد به مصر علیا رفتند. فراعنه مصر از تیره همین عمالقه مهاجر هستند. در منابع یونانى از اقتدار سیاسى این قوم یاد شده است .
این قوم از سال 2214 تا 1589 ق .م . در قسمتى از مصر سلطنت مى کردند. حکومت مطلقه عمالقه بر مصر از سال 1580 تا 1730 ق .م . بوده است .
مصریان ، عمالقه را بلاى آسمانى تلقى کردند. برخورد خشن و غارت و تخریب این قوم باعث شد تا بومیان مصر چنین پندارند که عمالقه مظاهر خشم خدایان هستند. نبرد مصریان با عمالقه در طى سالهاى 1680 تا 1580 ق .م بوده است . آنان توانستند عمالقه را از مصر عقب برانند. در این عقب نشینى گروهى از عمالقه در صحراى سینا و شمال حجاز دولت نبطیان را پدید آوردند. قوم ثمود که در شمال حجاز دولتى داشتند و قرآن از آنها یاد کرده ، از همین عمالقه یا اعراب بائده بودند.
اعراب عاربه یا اعراب اصیل شامل تیره هاى قحطانى هستند و از نژاد سام بن نوح . خاورشناسان ، تیره هاى سامى را عبارت از: اکدى ها، آشورى ها، کنعانى ها، عبرى ها، آرامى ها، موآبى ها، عمونى ها، فنیقیها و... مى دانند. این تیره ها همگى در شبه جزیره عربستان مى زیسته اند و تا چهار هزار سال قبل از میلاد در همانجا متوطن بوده اند. علت مهاجرت این تیره ها، تغییر آب و هوا بوده است .
در قسمت جنوبى جزیره العرب تیره اى از اعراب مى زیسته اند که به اعراب قحطانى مشهور بودند. آنان از نسل یعرب بن قحطان بودند که قحطان در هنگام جدا شدن فرزندان نوح ، از بابل به سمت یمن آمده و حکومت آن سامان را بدست گرفت . یعرب بن قحطان زبان عربى را از آنان فرا گرفت . اعراب مستعربه تیره اى بودند که از خارج عربستان به آن ناحیه رفته و قبول عربیت کرده بودند. مانند عدنانیها که از اولاد اسماعیل بودند. عدنان جد بیستم پیامبر اسلام است . وى پدر اعراب عدنانى است که در تهامه و نجد و حجاز تا شام و عراق زندگى مى کردند.
اعراب عدنانى را عرب اسماعیلى ، عرب شمالى ، عرب مستعربه و عرب مضرى نیز مى گویند. ((عدنان )) دو پسر داشت : یکى ((معد)) و دیگرى ((عک )). معذ بن عدنان مادرش از تیره جرحم بود. او ده فرزند داشت . کنیه وى ابو قضاعه بود در موقع سلطه بخت نصر به حران رفت و در آنجا سکونت یافت . پس از جنگ به مکه بازگشت . معد سرور همه پسران عدنان بود. اعراب مستعربه با دیگران اقوام عربى فرق اساسى داشتند. این اختلافات در فرهنگ ، نظام اجتماعى و مذهب بود. عدنانیها نیز پراکنده شدند و به سوى مصر و حبشه مهاجرت کردند.
قبیله قریش
یعقوبى مى گوید: ((نضر بن کنانه ))، نخستین فردى است که ((قریش )) نامیده شد. گفته اند چون مردى پاک دامن و بلند همت بود، او را قریش گفته اند. برخى گفته اند: چون بازرگان بود، به این نام شهرت یافت . و گروهى معتقدند که مادرش او را قریش نامید که تصغیر ((قرش )) است . و آن جانورى است که در دریا زندگى مى کند. کسى که از فرزندان نضر بن کنانه نباشد، قریشى نیست . برخى گفته اند که چون این قوم پس از پراکندگى ، گردهم هم آمده اند، قریش نامیده شدند. ((تقرش )) به معناى ((تجمع )) است .
برخى قریش را لقب فهر بن مالک دانسته اند. وعده اى دیگر قریش را نام و فهر را لقب دانسته اند. گروهى قریش را نام طایفه اى مى دانند که قبل از ریاست مکه ، در بیرون مکه مى زیستند. برخى معتقدند که قریش از ادوار ساسانى در جزیرة العرب حضور داشته و در قرن چهارم میلادى بر مکه ریاست یافته است . محققان ایرانى مى گویند: کلمه ((قریش )) عجمى است و معرب ((کورش )) است . و از طرفى قریش نژاد خود را برتر از اعراب جاهلى مى داند و به سید و شریف قوم مشهور است . بنابراین قریشیها ایرانى اند و همان کورشیها هستند!! مانند کلمه ((زمزم )) که نام چاه معروف است و حال آنکه این کلمه ، ایرانى است و از ((زمزمه )) گرفته شده که یک دعاى زرتشتى - ایرانى مى باشد. و یا کلمه ((مسجد)) که معرب ((مزگت )) است و یا ((مکه )) که معرب ((مهکده )) یا معبد ماه است . قریش که لقب اجداد پیامبر اسلام است ، معرب همان ((کورش )) بوده که در عصر جاهلیت با دودمان خود به حوالى مکه مهاجرت کرده و بر مکه مسلط شده است .
قصى بن کلاب تولیت مکه را بدست گرفت . همو بود که ریاست طایفه قریش را نیز بر عهده داشت .
قصى بن کلاب رقباى خویش را از صحنه خارج کرد و از آن تاریخ به بعد، ریاست مکه و تولیت آن را در دست سران قبیله قدرتمند قریش بود تا که پیامبر اسلام به رسالت مبعوث گردید
عقاید قوم عرب
عقاید اعراب جزیرة العرب در آستانه ظهور اسلام
ادیان و مذاهب در میان مردم جزیرة العرب عبارت بود از: دین باستانى - تاریخى حنیف ، یهود، نصارى ، زرتشت ، صابئین ، مزدک و مانى .
بدیهى است که تنها دین بومى و اصیل جزیرة العرب آئین پاک و توحیدى حنیف بود که یادگار ابراهیم بت شکن بزرگ توحید مى باشد. قرآن به سابقه این دین در جزیرة العرب تصریح کرده است .
دین حنیف آئین پاک و خالص ابراهیم خلیل بود. تاریخ عقاید اعراب از دیر باز نشان مى دهد که افراد آگاه و روشن جامعه عربى حنیف و موحد بوده اند و از خرافات و شرک و بت پرستى اعراب سخت آزرده خاطر مى گشته اند.
در دوره تحریف عقاید موسى و عیسى علیهما السلام ، برخى از رهبان و احبار و دیگر جاهلان دین پاک ابراهیم را به عقاید تحریف شده یهود و نصارى نسبت مى دادند که قرآن صریحا هر گونه انتسابى را نفى و نهى مى کند.
بطور کلى آئین حنیف یک اندیشه خالص و ناب توحیدى بوده و داراى مناسک و مراسم خاصى نبوده است .
حنفاء یا موحدان یکتاپرست ، روشنفکران جامعه جاهلى بوده اند. در زبان پارسى ((حنیف )) به معناى ((به حق گرائیدن )) و یا ((از گمراهى به رستگارى رو آوردن )) است . در لغت عربى ((حنیف )) به معناى : المائل الى الحق ، یعنى : ((گرایش به سوى حق و حقیقت )) است .
در جامعه جاهلى به هر کس که شعائر منسوب به ابراهیم را از قبیل حج ، طهارت و تطهیر و ختان و... انجام مى داد، حنیف مى گفتند. در جامعه جاهلى غلبه و اکثریت با جریان بت پرست و مشرک بود. آئین حنیف به صورت جریانى باریک و کمرنگ در حاشیه و پنهان از چشم ها به حیات خود ادامه داد.
حنفاء جامعه جاهلى
چهره هاى برجسته جاهلى که به آئین حنیف وفادار بودند، عبارت اند از:
1- ورقة بن نوفل ، عموزاده خدیجه بنت خویلد بود که با مطالعه کتب مذهبى ، اصالت عقیدتى خویش را حفظ کرد. و به همین دلیل به پیامبر اسلام ایمان آورد.
2- عبیدالله بن جحش ، از قبیله قریش ، پسر عمه و برادر زن پیامبر اسلام . او در حبشه به مسیحیت گروید.
3- عثمان بن حویرت . او در نزد قیصر روم مسیحى شد.
4- زید بن عمروبن نفیل ، از قبیله قریش ، پدر سعد بن زید، صحابى معروف . او از اکل میته و حرام دورى مى کرد، و به آئین ابراهیم وفادار بود. اعراب را از کشتن دختران نهى مى کرد. او بر اساس پیشگوئى راهبى در شام ، از قبول مسیحیت و یهودیت خوددارى کرد و در انتظار ظهور اسلام بود. اما در راه بازگشت به مکه توسط قبیله لخم کشته شد.
5- نابغه جعدى قیس بن عبدالله ، از شعراى مشهور عرب عصر جاهلیت و اسلام . اشعار او در دوره جاهلى در رابطه با توحید و بعث و جزا و بهشت و دوزخ و ... بود. این شعر از او است :
الحمد لله لا شریک له
من لم یقلها فنفسه ظلما
((سپاس خداوندى را که شریکى براى او نیست ، هر کس این شعار را نگوید، به خود ستم کرده است )).
6- امیة بن ابى صلت ثقفى ، از اهالى طائف و قبیله ثقیف ، از شعراى بزرگ جاهلیت . او با کتب آسمانى آشنائى داشت و لذا خمر را حرام مى دانست و درباره بتان با شک و تردید اظهار نظر مى کرد. براى بدست آوردن حق کوشا بود. خود در پیامبرى طمع ورزید. وقتى پیامبر اسلام ظهور کرد، بر او حسد ورزید و گفت : تا کنون امیدوار بودم که پیامبر شوم . امیه در سال دوم یا نهم هجرت در شهر طائف جان سپرد. خواهرش که مسلمان شده بود، یکى از قصائد طولانى او را در محضر رسول اکرم خواند. حضرت فرمود:
امن شعره و کفر قلبه شعرش ایمان داشت و قلبش کافر بود. امیه نخستین کسى بود که :((بسمک اللهم )) را نوشت . این عبارت تا آمدن اسلام در میان اعرابمعمول بود.
7- قیس بن ساعده ؛ حکیم و خطیب مشهور عرب جاهلى که رسول اکرم او را در بازار عکاظ در حال سخنرانى دیده بود، در اشعارش به توحید و معاد اعتراف داشت .
8- ابو قبیس حرمة بن ابى انس ، از قبیله بنو نجار، که در عصر جاهلیت رهبانیت اختیار کرد و دست از بت پرستى کشید و خواست مسیحى شود، ولى از آن هم گذشت و براى خود عبادتگاهى تدارک دید و به عبادت پرداخت .
او مى گفت : من پروردگار ابراهیم را پرستش مى کنم .
ابوقبیس پس از هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه ، اسلام آورد و در حق حضرت اشعارى سرود که در تاریخ تراجم ضبط شده است .
9- خالد بن سفیان ؛ که پیامبر اسلام او را ستوده است . او بر دین حنیف بود که قومش را بشارت ظهور اسلام داد. وقتى دخترش سوره توحید را از پیامبر شنید، گفت : پدرم نیز چنین مى گفت .
10- تبال اسعد، پادشاه یمن که به گفته مورخان ، هفتصد سال قبل از نبوت پیامبر اسلام به دین اسلام ایمان آورد و در اشعار خود به رسالت پیامبر اسلام گواهى داد.
11- زهیر بن ابى سلمى ؛ شاعر معروف عرب که او نیز از ظهور اسلام در اشعارش خبر داده است .
12- ابو عامر راهب ؛ از قبیله ((اوس ))، پدر ((حنظله )) معروف به ((غسیل الملائکه ))، نیز از مومنان دین حنیف بود.
13- بحیراى راهب ؛ از جمله کسانى بود که به پیامبر اسلام قبل از رسالت آن حضرت ایمان آورد و مژده ظهور اسلام را به مردم داد
گویا مسیحیان قبل از اسلام ، اصطلاح ((حنیف )) را براى اعراب غیر یهودى و غیر مسیحى بکار مى بردند.
گاهى حنفاء بر صابئین اطلاق مى شده است . واژه ((حنیف )) از ریشه ((حنف )) به معناى : میل کردن به چیزى است . ((تحنف )) نیز به معناى : ((کناره گیرى از مردم و زهدورزى )) مى باشد. اما در اصطلاح مذهبى یعنى : روى گرداندن از بت پرستى و میل به یگانه پرستى ، تعبیر مى شود.